از پل بزرگمهر عبور میکند صدای زنگ گوشی موبایلش را میشنود، نوشته مامان.باید پاسخش را بدهد حتما مانند همیشه دل نگران دخترش است، خودروی خود را به سمت باغ گلها هدایت میکند و گوشهای متوقف میشود تا دل نگرانی های مادر را با صدای گرم خود پاسخ دهد که نگران نباشید هر چه زودتر میرسم خانه، اما مادر تا سلام میکند صدای فریاد "سوختم سوختم" دختر را میشنود...